ايران قرباني اشتباه را
انتخاب كرد
مجيد تفرشي
چرا وجود انجمن ايرانشناسي فرانسه براي ايران از تعطيلي آن سودمندتر است
برخورد با موسسات مطالعات ايراني در كشورهاي ديگر يا نمايندگيهاي آنها در ايران، بحث جديدي نيست و در دهههاي متمادي اين اتفاق رخ داده است، حتي قبل از انقلاب هم چنين حساسيتهايي وجود داشت. اين نوع انجمنها تحت كنترل حكومت ايران يا تحت نظارت دورادور ايران هم نيستند و بهندرت پيش ميآمد كه صددرصد فعاليتهايشان با نظر حكومت ايران مطابق باشد. طبيعتا هر زمان روابط ايران با كشور ديگري بهتر بود، تنش در رابطه با چنين انجمنها و مراكزي كمتر بود، ولي هرقدر روابط دچار اشكالات بيشتري ميشد، تنشها هم افزايش پيدا ميكرد. زمان شاه به دليل روابط حسنه تهران با غرب، تنش با مراكز اينچنيني متعلق به كشورهاي غربي كمتر بود، ولي حتي در آن زمان هم تنشها صفر نبود. بعد از انقلاب به دليل ماهيت غربستيزي جناحهايي از بخشي از حاكمان جديد ايران، اين حساسيتها افزايش يافت. حتي در دوران انقلاب هم در ماههاي منتهي به پيروزي انقلاب يكي از اهداف انقلابيها براي حمله، انجمن فرهنگي ايران و امريكا، انجمن فرهنگي ايران و انگليس، بريتيش كانسيل يا شوراي فرهنگي بريتانيا و حتي موسسات آموزش زبان وابسته به اين دو كشور بود. بعد از انقلاب مركز فرهنگي ايران و امريكا پس از اشغال سفارت به كلي تعطيل شد، اما در مورد انگليس و فرانسه همواره اين شائبه از سوي حكومت وجود داشت كه اين مراكز، محل فعاليت عليه ايران است و به نوعي شائبه سياسي بودن در مورد آنها وجود داشت. همه كشورها تقريبا فعاليتهاي فرهنگي آكادميك و علمي در ايران داشتهاند؛ چه اين فعاليتها از طريق يك دفتر مستقل انجام شود يا از درون سفارت اين كشورها، ولي بريتانيا و فرانسه دفاتر مستقل داشتند. در مورد فرانسه، انجمن ايرانشناسي فرانسه بود كه وابسته به مركز مطالعات علومانساني فرانسه بود. درمورد بريتانيا موسسه ايرانشناسي بريتانيا يا BIPS British Institute of Persian Studies بود. اين دو مركز فعاليت گستردهتري نسبت به كشورهاي ديگر داشتند و اداره و دفتر مستقل داشتند و هنوز هم دارند. در مورد موسسه ايرانشناسي بريتانيا BIPS به دلايل مختلفي عليرغم فراز و فرودهاي شديد در روابط ايران و بريتانيا، BIPS توانست به فعاليت خودش ادامه بدهد و هنوز هم تا حد زيادي به فعاليتهايش ادامه ميدهد. يكي از دلايل اصلي كمتر بودن حساسيت روي اين مركز، اين بود كه BIPS نوع فعاليت خودش را از ابتدا روي ايران باستان، سدههاي ميان و قرون گذشته متمركز كرده بود و فعاليتهاي آن كمتر در حوزه ايران معاصر بود. فعاليت اين مركز آنقدر محدود و متمركز است كه بود و نبودش چندان براي حكومت ايران نگراني ايجاد نميكند. حداكثر فعاليتها در حال حاضر در حد تهيه خوابگاه براي يكي، دو دانشجوي بورسيه، اعزام اساتيد براي سفرهاي كوتاه به ايران يا اعزام اساتيد ايراني به خارج است. در دورههايي فعاليتها گستردهتر بود، مثلا در سال ۲۰۰۶ كنفرانس جهاني دوسالانه ايرانشناسي در لندن برگزار ميشد و بدون دردسر اين مركز كمك كرد تا بيش از ۱۰۰ ايراني براي شركت در اين كنفرانس ويزا دريافت كنند، ولي از آن زمان روز به روز فعاليتهاي اين مركز محدودتر شده است. در مورد انجمن ايرانشناسي فرانسه اما شرايط با BIPS فرق ميكند. بخش عمدهاي از فعاليتهاي انجمن ايرانشناسي فرانسه معطوف به ادبيات معاصر، سياست معاصر و مسائل جامعهشناسي، مردمشناس و قومنگاري معاصر بود. همه اين مسائل، موضوعات شائبهبرانگيزي بودند و همواره زير رصد دولت ايران بود و دولت ايران خيلي از نتايج تحقيقات اين مركز راضي نبود. آدمهايي كه در اين مركز كار ميكردند، بعضا ايرانشناسها، خاورميانهشناسها يا اسلامشناسهاي بسيار بزرگ و برجستهاي بودند. افرادي مانند برنارد هوركاد يا رمي بوشارلا يا يان ريشار يا كريستف بالايي و چندين دانشمند برجسته ديگر با اين مركز همكاري ميكردند. حساسيت روي بسياري از اين افراد چون با مسائل روز سر و كار داشتند، بسيار بيشتر بود. در سالهاي اخير هم شاهد بوديم كه براي برخي از همكاران انجمن ايرانشناسي فرانسه گرفتاري پيش آمد. از جمله اين افراد خانم دكتر فريبا عادلخواه بود كه همواره از ايران حمايت ميكرد و نهايتا به دليل ارتباطي كه از طريق اين انجمن داشت دستگير شد كه به نظر شخص من ايشان تا جايي كه اطلاعات من اجازه ميدهد، هيچ كار خلافي انجام نداده است و قرباني تنشهاي بين دو كشور شده است.
تا به امروز دولت ايران انجمن ايرانشناسي فرانسه را تحمل كرده بود و به نظر من اگر مديريت خوبي ميشد، خروجي نهايي اين انجمن و موسسه BIPS با همه نگرانيهايي كه از سوي دستگاه ديپلماسي و امنيتي جمهوري اسلامي ايران وجود داشت، به سود ايران بود. اين ارتباطات فرهنگي، نسبت به رسانههاي فارسيزبان و غيرفارسيزباني كه نسبت به ايران مغرض هستند، چهره متوازنتري از ايران ارايه ميكند و نمايش متعادلتر نسبت به ايران در خارج از كشور دارند. به نظر من فعاليت اين موسسات شرايطي را ايجاد ميكرد كه ايران همواره در آن برنده بود. اينكه عدهاي در ايران دوست دارند، هر كسي در ايران فعاليت ميكند، در مشت و رصد بخشهايي خاص از حكومت باشد، يك مطالبه ناممكن و غيرعملي است. در مجموع با هر مقياس و محكي، وجود و فعاليت انجمن ايرانشناسي فرانسه در ايران، از نبود و تعطيلياش سودمندتر بود و ضررهاي احتمالي فعاليت چنين مجموعهاي خيلي كمتر از فوايد قطعي فعاليت آن است. اگر تصور منفي از اين مركز وجود دارد، تصور نادرستي است. اقدامي كه توسط وزارت خارجه در تعطيلي انجمن ايرانشناسي فرانسه صورت گرفت، يك اقدام واكنشي و عكسالعملي در برابر اقدام مجله شارلي ابدو است و طبيعتا اقدامي تلافيجويانه محسوب ميشود. تصور من اين است كه به احتمال زياد اين تعطيلي دايمي نيست و صرفا يك اعتراض با صداي بلند است. اما قرباني اين اعتراض خيلي نادرست انتخاب شده است. به نظر من انجمن ايرانشناسي فرانسه با همه اختلاف نظرهايي كه هميشه با حكومت ايران داشته، در مجموع باز بودنش نسبت به بسته بودنش براي ايران همواره سودمندتر بود. با توجه به تلاشي كه براي انزواي سياسي، ديپلماتيك، نظامي و اقتصادي در دنيا ميشود، بستن همين كورهراهها و منافذ به دست خود ايران، نوعي خودسوزي و خودزني است. البته در گذشته اقدام ايران در تعطيلي فعاليتهاي شوراي فرهنگي بريتانيا
(British Council) در ايران، يك اقدام دايمي بود. اما موضوع آن مركز متفاوت بود و مقايسه آن با انجمن ايرانشناسي فرانسه، قياس دقيقي نيست. شوراي فرهنگي بريتانيا در سال ۱۳۸۸ قرباني تاسيس تلويزيون فارسي BBC و چالش و تنشهاي ديپلماتيك ميان تهران و لندن شد. تعطيلي شوراي فرهنگي بريتانيا در مقابل تعطيل شدن رايزني فرهنگي ايران در لندن و خانه فرهنگي ايران در لندن شد. اگر بخواهيم انجمن ايرانشناسي فرانسه را با معادل انگليسياش مقايسه كنيم، بايد فعاليتهاي آن را با BIPS مقايسه كنيم كه عليرغم چالشهاي موجود در روابط تهران و لندن به كار خود ادامه داده است، كتابخانهاش هم داير است و تا چندي پيش همچنان جلساتي مرتبط با باستانشناسي ايران برگزار ميكرد. هر چند فعاليتهاي BIPS به شكل تمامعيار ادامه ندارد، اما اين مركز همچنان باز است. از زماني كه حدود ۳۰۰ سال پيش بحث ايرانشناسي، خاورميانهشناسي، اسلاميشناسي و شرقشناسي مطرح شده است، هميشه اين شائبهها وجود داشته كه آدمهايي كه در اين زمينهها فعاليت ميكنند و تخصص دارند، افراد مستقلي نيستند و خيرخواه ايران نيستند. الان هم بعد از گذشت سه قرن، به دليل تنشهاي موجود در روابط تهران با اروپا و امريكا، همچنان اين ديدگاه وجود دارد و نسبت به گذشته تشديد شده است. اما واقعيت اين است كه اصل موضوع مطالعات ايران، عليرغم چالشهايي كه هرازگاهي در روابط ايران و بقيه كشورها پديد ميآيد، براي ايران منفعت زيادي داشته است و ايرانشناسان چهرهاي مناسبتر، منصفانهتر و بهتري را به دنيا عرضه كردهاند و موجب كاهش غرضورزي و نگاههاي سياهنمايانه، منفي و دروغپردازي نسبت به ايران در جوامع غربي شدهاند. توقع اينكه اين ايرانشناسان غربي نوكر، پيرو، تحت نظارت و تحت اختيار حكومت باشند، توقع بيجايي است. اما در مجموع ميتوان اين انتظار را داشت كه با وجود اين افراد و انجمنها، چهره متوازنتر، سالمتر، درستتر و راستينتري از ايران چه در مطالعات كلاسيك و چه در مطالعات معاصر از ايران عرضه شود.